امام گفـتتند : باید فقـط انگشـتانش قطع شود.چون کف دست از هفت جـا،جایگاه سجـده است و جایگاه های سجده مال خداست. ما نمی توانیم به جایگاه های سجده آسیبی برسانیم. همـه شان ساکت شـدند

 

 

مناظره
مجلس مناظره ای راه انداختند .
بزرگترین دانشمندشان را دعوت کردند.
امام جواد (ع) را هم همینطور. همه که جمع شدند یحی بن اکثم بلند شد. مجلس ساکت شد.
پرسید : اگر کسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شکاری را بکشد تکلیفش چیست؟
امام جواب داد : این شخص زن است یا مرد؟
بزرگ است یا بچه؟
آزاد است یا بنده؟
کارش عمدی بوده یا نه؟
حالا چی؟ پشیمان شده؟
حجش عمره بوده است یا واجب؟
شکار پرنده بوده یا نه؟
…..
همه شان ساکت شده بودند
از شنیدن حالت های مساله رنگ صورتهای شان مثل گچ سفید شده بود.
فهمیدند که شکست خورده اند.


ـ

وساطت براى رفع مشکل

مرحوم شیخ طوسى ، کلینى و دیگر بزرگان آورده اند:در اوایل خلافت معتصم عبّاسى ، شخصى از اهالى سجستان به همراه امام محمّد جواد علیه السلام و نیز عدّه اى دیگر، راهى مکّه معظّمه گردید.
شخص سجستانى گوید: در بین راه ، جهت استراحت در محلّى نشسته بودیم و سفره غذا پهن بود، ما با عدّه اى از افراد مختلف مشغول خوردن غذا گشتیم .
من به حضرت خطاب کردم و اظهار داشتم : یاابن رسول اللّه ! فدایت گردم ، در شهر ما شخصى از دوستان و محبّان شما، از طرف حکومت ، مسئول امور مردم مى باشد.
مالیات زیادى را بر من مقرّر کرده است که بپردازم ، در حالى که من توان پرداخت آن را ندارم ، چنانچه ممکن باشد نامه اى برایش بنویسید تا ملاحظه حال مرا نماید و تخفیفى دهد؟
امام علیه السلام فرمود: او را نمى شناسم .
عرض کردم : اى سرورم ! او از دوستان و علاقه مندان به شما اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد؛ و من مطمئنّ هستم که نامه شما سودمند خواهد بود. و چون سخن و تقاضاى من به اتمام رسید، حضرت قلم و کاغذى را در دست مبارک خود گرفت و این عبارات را نگاشت : به نام خداوند بخشاینده مهربان ، حامل نامه از جنابعالى و نیز از عقیده ات تعریف و تمجید کرد، توجّه داشته باش که خوشبختى تو در گرو رفتار و کردارت مى باشد؛ بنابر این ، سعى کن نسبت به دوستان و هم نوعان خود دلسوز باشى ، همانا خداوند متعال فرداى قیامت تو را در مقابل اعمال و کردارت مؤ اخذه و مورد بازجوئى قرار مى دهد.
بعد از آن نامه را امضاء نمود و تحویل من داد.
پس از آن که وارد سجستان شدم و نامه حضرت را به والى – که به نام حسین بن عبداللّه نیشابورى معروف بود – دادم ، او نامه را گرفت و بوسید و بر چشم خود نهاد و سپس آن را گشود و خواند و به من خطاب کرد و گفت : خواسته ات چیست ؟
گفتم : ماءمورین شما مالیات سنگینى بر من بسته اند و توان پرداخت آن را ندارم .
سپس دستور داد: مالیات را از من بردارند و چون سخت در مضیقه بودم نیز مبلغى را لطف کرد.
ـ
اثر انگشت در سنگ و آب شدن سینى فلزى
مرحوم طبرى ، بحرانى ، شیخ حرّ عاملى و دیگر بزرگان آورده اند که شخصى به نام عمارة بن زید حکایت کند : روزى در مجلس حضرت امام جواد علیهما السلام نشسته بودم ، به حضرت عرض کردم : یاابن رسول اللّه ! علائم و نشانه هاى امام چیست ؟
حضرت فرمود: هرکس بتواند کارى را که هم اکنون من انجام مى دهم ، انجام دهد، یکى از نشانه هاى امام در او مى باشد.
و سپس انگشتان دست مبارک خود را روى صخره اى – که در کنارش بود – نهاد، و هنگامى که دست خود را از روى آن سنگ برداشت ، دیدم جاى انگشتان دست حضرت روى آن سنگ به طور روشن و واضح اثر گذاشته است .
و نیز حضرت را مشاهده کردم که قطعه آهنى را با دست مبارک خود گرفته است و بدون آن که آن را در آتش نهاده باشند همانند قطعه اى کش و لاستیک یا فنر از دو سمت مى کِشد و پاره نمى شود.

همچنین آورده اند : عبداللّه بن محمّد – که یکى از راویان حدیث است – گوید:
روزى همراه عمارة بن زید بودم ، او ضمن صحبت هائى ، حکایت عجیبى را برایم بیان کرد، گفت : روزى امام محمّد جواد علیه السلام را در حالى که یک سینى بزرگ گِرد مَجْمَعه جلویش نهاده بود، دیدم ؛ پس از ساعتى به من خطاب کرد و فرمود: اى عمّاره ! آیا مایل هستى که به وسیله این سینى فلزّى یک کار عجیب و حیرت انگیز را مشاهده کنى ؟
عرضه داشتم : بلى ، میل و علاقه دارم .
پس ناگهان حضرت دست مبارک خود را بر آن سینى نهاد و سینى به شکل مایع در آمد؛ سپس آن ها را جمع نمود و در طشت و قدحى که کنارش بود، ریخت ؛ و بعد از آن دست خود را روى آن مایع کشید و به صورت همان سینى اوّل در آمد.
و امام علیه السلام در پایان فرمود: امام یک چنین قدرتى را دارد که در همه چیز مى تواند با اراده الهى تصرّف کند و تغییر و دگرگونى ایجاد نماید

ـ
حکــم دزدی
دزدی را آوردند پیش خلیفه تا حکمش را صادر کند.معتصم،دانشمندان را جمع کرد. قاضی القضات گفت:”چون آیه تیمم حد دست را از مچ تعین کرده ،پس باید دستش را از مچ قطع کرد.
دیگری گفت : خداوند برای وضو دست را از آرنج می داند پس باید از آرنج قطع شود.
معتصم هم گفت چون بعضی دست را از انگشتان تا شانه میدانند، بهتر است دست را تا شانه قطع کنیم.نظر تو چیست ابو جعفر؟دیگران حکم صادر کردند و تو هم شنیدی.
همه اشتباه کردند . باید فقط انگشتانش قطع شود.چون کف دست از هفت جا ، جایگاه سجده است و جایگاه های سجده مال خداست. ما نمی توانیم به جایگاه های سجده آسیبی برسانیم.
همه شان ساکت شدند.

 

JAVANENGHELABI - kazemayn