وبلاگ خیلی دیگه سیاسی شده گفتم یکم اجتماعیش کنم بخاطر همین دنبال یه مطلب خوب میگشتم گفتم برم یه سری به خبر گزاری دانشجو بزنم در مورد مشکلاتی که شاید همه ما خوابگاهیا داشته باشیم رو به شیوه طنز اورده مسولا اصلا رسیدگی نمیکنند هر از چند گاهی میان حرف مارو گوش میکنند و میرند و اصلا کاری انجام نمیدن وقتی به دانشجو ها حدقل امکانات را نمیدن اخه چه انتظاری از ماها دارن به قول خواننده که میگه "از چی بگم برات" خب دیگه بسه به ادامه مطلب توجه کنید خیلی جالبه
گروه اجتماعی «خبرگزاری دانشجو؛ مرد عرصه های سخت خوابگاهی را که یادتان هست، مرد گرسنگی ها و شب زنده داری های خوابگاهی، مرد زندگی در اوج شلختگی و بی برنامه گی، گاف کبیر را میگویم!
مجتمع خوابگاهی ایی که گاف در آن زندگی میکند وسط یک بیابان لم یزرع واقع شده که برای رسیدن به کلاس نیم ساعت زمان لازم است، البته این در صورتی است که سر راه سگ های محترم کاری به کار دانشجویان نداشته باشند.
از اوصاف خوابگاه که بگوییم، نگهبانی درب ورودی عزیز دلربایی نشسته است که 40 50 درصد بدنش را همان سبیلش تشکیل می دهد و وقتی میخواهی از درب وارد یا خارج شوی باید چشمانت را به زمین بدوزی تا در چشمان نافذ و اخم ناکش گره نخورد، که اگر گره بخورد هرچه خوانده ای و زده ای! میپرد.
هنگام عبور از مقابل سرپرستی و نگهبانی باید دلها آماده باشد، معلوم نیست، ممکن است از بلندی ناخن پا تا مدل مو و چرا الان میآیی و میروی به دانشجو گیر داده شود،(خب خواهر راس میگه دیگه من شب تا اون موقع کجا بودی که الان میایی) البته این عمومیت ندارد، قلاب است دیگر، باید دید به کدام دانشجوی بخت برگشته ای گیر میکند.